چگونه جذاب شویم؟
جذابیت چیزی سوای زیبایی است. شخصی می تواند زیبا باشد ولی هرگز جذاب نباشد و همچنین می تواند جذاب باشد ولی زیبا نباشد بیشتر افراد برای آن که جذاب باشند شلوغ می کنند و مدام حرف می زنند و این بزرگترین اشتباه برای جذاب بودن است. دوستی حرف زیبایی می زد و می گفت:نگفتن صلاح است, کم گفتن طلا است , پر گفتن بلا است
سکوت تاثیر روانی فوق العاده ای دارد و شما را با شخصیت تر و عاقل تر و قابل اعتماد تر معرفی می کند که برای ایجاد صمیمیت و تداوم آن زمینه مساعدی است.ولی سکوت نباید ناشی از خجالت و عدم اعتماد به نفس باشد. در این صورت از جذابیت می کاهد. وقتی نرم و با لطافت و متانت صحبت کنید نخستین گام برای جذاب بودن را برداشته اید. داد و فریاد را نیندازید.
در هنگام برخاستن از خواب به راز و نیاز با پروردگارتان بپردازید و در ادامه بگویید : امروز سلامتی , موفقیت شادی زیبایی جذابیت و صمیمیت به من تعلق دارد و آن گاه در طلب این خواسته ها گام بردارید.همیشه تبسم کنید ولی شوخی زیادی از جذابیت می کاهد. در تبسم , سنگینی و متانت است و جذابیت ولی در خنده و شوخی بی مورد سبکی و کاهش جذابیت.قاطع باشید و هدفهای تان را مشخص کنید افراد مصمم و پر تلاش, چون همیشه دارای برنامه ریزی منظمی هستند, دارای جذابیت زیادی می باشند.آن ها با اعتماد به نفس به اینجاد روابط صمیمانه خود ادامه می دهند.
هدیه دادن فوران و انفجار صمیمیت است. به ویژه اگر طرف مقابل انتظار این هدیه را نداشته باشد و هرگز اهمیتی ندارد که هدیه چه نوع یا جنسی باشد. مهم اهمیت دادن به طرف مقابل است.مواظب صحبت ها و افکارتان باشید زیرا ذهن نیمه هوشیارتان هر اعتقادی را که به زبان بیاورید, در خود حفظ می کند و آن را می پذیرد با صحبت های شیرین و دلچسب روحیه خود را تقویت و شاد کنید و از واژه های نمی توانم و نمی شود و ..... هرگز استفاده نکنید و به این فکر باشید که می خواهید روز خوبی را در کنار خانواده و دوستان با شادی بگذرانید
منبع : کلوب دات کام
دوست داشتن از عشق برتر است
این جمله قسمتی از حرف های دکتر شریعتی است که همواره ذهن مرا مشغول خودش کرده بود و دلیل صحبت های دکتر را نمی فهمیدم.
واقعا برایم عجیب بود که چرا دکتر این حرف را گفته اند!! اما اکنون حرف های استاد را درک کرده ام.
دکتر راست می گویند که عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی و دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال .برای تمام ما ها مطمئنن پیش اومده که برای اولین بار نگاهمان بر نگاهی گره بخورد یا کسی ناخود آگاه وارد زندگی مان شده و بتواند حتی تمام باور ها و افکارت را تغییر دهد و به خاطر او کارهای زیاد و شاید نا بخردانه انجام دهی.
دکتر چه زیبا گفته اند : عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد.عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن بینایی می دهد.عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد .عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق
دکتر راست می گوید اگر عاشق کسی باشی دلت نمی آید شیشه دلش رو با سنگ زخم زبان هایت بشکنی
دلت نمیاد ازاو پیش خدا شکایت کنی حتی اگر برود و همه چیزرو با خودش ببرد... حتی اگر از اون فقط گریه ی شبانه ات باقی بماند..
وقتی عاشق کسی هستی تمام فکرت ناخود آگاه و بدون اراده به سمت اوست.شاید تو درس خوندنت،کارت و پیشرفت های زندگیت هم تاثیر بدی بگذاره ولی باز هم عاشقشی و می پرستیش.حتی اگه فاصله اش با تو هم از نظر جغرافیایی و هم فکری و اجتماعی زیاد باشه اهمیت نمی دی و برات فقط خودش و صداش یا دیدنش یا لمس کردنش مهمه.حتی اگه خیلی اذیتت کنه ولی باز هم نمی تونی کنارش بگذاری و ازش دل بکنی...
چه زیبا گفت استاد که وقتی عاشقی می خواهی معشوقت فقط و فقط برای خودت باشه و حتی به همجنس هایی که اطراف اون هستند هم حسادت می ورزی و با این کارفقط باعث آزار خودت می شوی.شاید بارها خود را به خاطر این رفتارت سرزنش کنی اما باز هم نمی توانی از این کار دست برداری چون او را فقط برای خود می خواهی اما در دوست داشتن این طور نیست تو شاید کسی را دوست بداری ولی شب و روز به این که کجاست چه می کند و با چه کسی است اصلا فکر نمی کنی وذهن خویش را مسموم چنین مسائلی نمی کنی..
شاید اگه کسی را دوست داشته باشی با کوچکترین اشتباهش و چیزی که با عقلت سازگار نباشد کنارش بگذاری ولی وقتی عاشقی این طور نیست و به راحتی می توانی از گناهش بگذری و حتی اگر ترکت کند غرورت را زیر پا می گذاری و به سمتش می روی..
این است قصه عشق...
درست است که استاد دوست داشتن را برتر از عشق می داند و می گویند عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد. ولی همیشه گفته اند که دوست داشتن مخصوص دوستی است..این به نظر من بدین معنی است که تو می توانی با دوست داشتن فرد مقابلت پله های دنیایی و معنوی را راحت تر پشت سر بگذاری چون دیگر احساسات و مشکلاتی که در عشق وجود دارد سر راهت نیست.البته اگر بتوانی از مرحله اولین عشقت سالم بیرون آیی اگر عشقت همراه عقل باشد و بتوانی برای همیشه با او باشد شاید خوشبختی با تو باشد ولی اگر نرسی باید فرد قوی باشی و سعی در فراموش کردن و ساختن زندگی جدید کنی و اگر بر روح خود مسلط نباشی هر کاری می کنی برای فراموشی اما شاید در این راه اسیر سراب و گرداب زندگی شده و در خود فرو روی...
به نظر من عشق نیرویی والاست زیرا مستقیما با روح و قلب در ارتباط است شاید به اندازه دوست داشتن عاقل نباشد ولی به قدری زیبا و با ارزش است که یک بار اجازه تجربه آن به تو داده شده است...
با تمام این توصیفات پس چرا خدا به روح ما یک بار اجازه عاشق شدن را می دهد ؟؟چه چیزی در عشق وجود دارد که فقط یک بار اجازه دسترسی به آن را داری؟ که اگر اشتباه کنیم شاید در ظاهر چیزی را از دست ندهیم و به راحتی بتوانیم افراد زیادی را عاقلانه دوست بداریم و با آن ها رندگی کنیم ولی همواره در یادمان عشق اولمان باقی می ماند.این سوالی هست که در رابطه با عشق و دوست داشتن همواره ذهن مرا مشغول کرده است.
من اینجا فقط از عشق زمینی صحبت کردم ولی حال یه سوال دیگر واقعا عشق به معبود بالا تر و برتر است یا عاقلانه دوست داشتنش!!!؟؟؟؟؟
سوال:
چرا همه اول عاشق می شن بعد اگه شکست بخورن تو عشق می رن سراغ دوست داشتن و به نوعی عاقل شدن
و چرا یک بار حق عاشقی به ما داده شده؟
نظرات
هر چی که هست بد دردیه.وقتی مریض میشی برای خوب شدنت داروی هست که درمان کنی ولی این درد با هیچی آرومت
نمیکنه جزء معشوقت که باید کنارت باشه که نیستش.تو هم باید بسوزی و بسازی با یه عمر حسرت.
واقعا دکتر درست گفته
خدا بیامرزش روحش شاد باشه
مژگان
سلام از نظر من عشق تنها در مورد خداوند معنی پیدا میکنه ؛ چون رسیدن در عشق باعث زوال عشق میشه و در مورد عشق به خداوند این مورد صدق نمیکنه چون رسیدن ها همواره در مرحله های مختلفی صورت میگیره و در واقع رسیدن کامل هیچ گاه میسر نمیشه و اگر هم بشه زوال پیدا نمیکنه ولی در مورد دوست داشتن این موضوع صدق نمیکنه و زوالی در میان نیست .
علیرضا
نگفتن صلاح است, کم گفتن طلا است , پر گفتن بلا است
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر ،که بعد صدها شب و روز ،
مثل آن روز نخست ،
گرم و آبی و پر از مهر به ما میخندد؛
و زمین را که دلش،
از سردی شبهای خزان، نه شکست و نه گرفت،
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید،
و در آغاز بهار دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست ؛
ماه من غصه چرا؟
تو مرا داری و من هر شب و روز،
آرزویم همه خوشبختی توست؛
ماه من !
دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن،
کار آنهایی نیست که خدا را دارند؛
ماه من !
غم اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید،
یا دل شیشه ایت از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن ،
وبگو با دل خود ،که خدا هست، خدا هست،
او همانیست که در تارترین لحظه شب ،
راه نورانی امید نشانم میداد،
او همانیست که هر لحظه دلش می خواهد،
همه زندگیم غرق شادی باشد ؛
ماه من !
غصه اگر هست ،
بگو تا با شد ،
معنی خوشبختی بودن ا ندوه است ؛
این همه غصه وغم ،
این همه شادی و شور ،
میوه یک باغند،
همه را با هم و با عشق بچین،
ولی از یاد مبر ،
پشت هر کوه بلند ،
سبزه زاریست پر از یاد خدا ،
و در آن باز کسی میخواند ،
که خدا هست ،خدا هست، و چرا غصه ؟ چرا؟
منبع: کلوب دات کام
قبل از ادامه بحث ازمایش زیر را بخوانید خیلی جالب و خواندنی است:
دانشمندان برای بررسی تعیین میزان قدرت باورها بر کیفیت زندگی انسانها
آزمایشی را در « هاروارد یونیورسیتی » انجام دادند :
80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب کردند . یک شهرک را به دور از هیاهو
برابر با 40 سال پیش
ساختند . غذاهای 40 سال پیش در این شهرک پخته میشد .
خط روی شیشه های مغازه ها ، فرم مبلمان ،
آهنگها ، فیلم های قدیمی ، اخباری که از رادیو و تلویزیون پخش میشد ، را مطابق با 40 سال قبل
ساختند .
بعد این 160 نفر را از هر نظر آزمایش کردند :
تعداد موی سر ، رنگ موی سر ، نوع استخوان ، خمیدگی بدن ، لرزش دستها ،
لرزش صدا ، میزان فشار خون ... بعد این 160 نفر را به داخل این شهرک بردند ، بعد از گذشت 5 الی 6ماه کم کم پشتشان صاف شد ، راست می ایستادند ، لرزش دستها بطور ناخودآگاه از بین رفت ، لرزش صدا خوب شد ، ضربان قلب مثل افراد جوان ، رنگ موهای سر شروع به مشکی شدن کرد ، چین و چروکهای دست و صورت از بین رفت .
خیلی ساده است . آنها چون مطابق با 40سال پیش زندگی کردند ، باور کرده بودند 40 سال جوانتر شده اند .
اصولا فرق بین انسانها ، فرق میان باورهای آنان است
انسانهای موفق با باورهای عالی ، موفقیت را برای خود خلق میکنند .
انسانهای ثروتمند ، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند که با اعتماد به
نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال کسب
ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند .
باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است .
توانمندی یک انسان را باورهای او تعیین می کند ..
انیشتین میگفت : « آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفریند. »
خب منظورم از این خانه تکانی چیه؟:
چشمها رو باید شست .جور دیگر باید دید.....
تو ادبیات عرفانی مون هم بهش میگن:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم......فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
مهندسی مجدد یا ری انجینیرینگ:Re-Engineering
یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت
قانون فعالیت های ذهن ناخودآگاه:
توی این خانه تکانی ذهن و رفتار چه اتفاقاتی میافته:
**** مثل اینکه مطلب داره پیچیده میشه.